سه شعر از مهدی شادمانی روشن
از مردن منصرف میشوم / صدای پایت را که در راهپلهها میشنوم. / : سلام / : سلام / از مردن منصرف میشوم / صدای پایت را که در راهپلهها میشنوم.... ...
ادامه محتوا ›از مردن منصرف میشوم / صدای پایت را که در راهپلهها میشنوم. / : سلام / : سلام / از مردن منصرف میشوم / صدای پایت را که در راهپلهها میشنوم.... ...
ادامه محتوا ›در ساحل جهان / قدم که میزنی آرام، که میدوی آرام، / آن سر اقیانوس / لابلای ماسه و نهنگ میجنبد / و من به پیش میآیم / از پنجره به خوابم / تا ماهی کوچک، به تکاپو افتد... ...
ادامه محتوا ›مگر می شود / این همه بوسه را پس داد / آن همه بوسه را پس گرفت؟ / می توان عشق های گذشته را کتمان کرد؟ و اشتیاقی که هنوز / اندکی در دل مانده؟ / می شود بمیری و وانمود کنی زنده ای؟ / لباس کودکی به تنم نمی شود / می توانم ادعا کنم مال من نبوده؟ / و تو را / حالا هرچقدر هم که نباشی/. ...
ادامه محتوا ›ما تازه از جنگ برگشته بودیم / به کورسوراخهایی که روزی خانهٔ ما بود / و فسیل عاشقی را که / قرنها گریسته بود، خدا خواندیم. / پاهای آبلهزدهمان را در گندابها شستیم / و اینگونه پای رفتنمان دراز شد. ...
ادامه محتوا ›دو پاره شعر از شیرکو بیکس / ترجمۀ سید هژیر ابراهیمی: آرزوهایم، تا سرو / -دیاکو- / قد بلندند، قد میکشند، میوههاشان هیچ است، / دستِکم هر سال / هرس میخواهند... ...
ادامه محتوا ›کاش اسم های بیشماری داشتم / هر مردی را صدا می کردی من برمی گشتم / کاش این لب ها به جز دوست داشتن کاری کرده بود ...
ادامه محتوا ›شعری از فریدریش هولدرلین: آیا ماهیخواران دارند به جانبت باز میگردند؟ آیا کشتیها / مسیرشان را به سوی کرانههايت از سر میگیرند؟ آیا نفسهای نسیمهايي / ... ...
ادامه محتوا ›شعری از عبدالله محیسن: خوشحالم / چه بیهوده خوشحالم / خوشحالم از این که بیهوده است / خوشحالی ام! / لبخندی از رضایتْ اکنون / چرا که پایانِ جهان را می بینم / نه تنها پایان / که آغاز را ... ...
ادامه محتوا ›سه شعر از شیرکو بیکس با ترجمۀ سید هژیر ابراهیمی: به روی هیچکس نمیخندد / تهران / که یاور مرگ است، تهران / پیراهن عزا به تن شعر پوشاند؛ / و موسیقی را ول کرد / چون بیوهای تنها، /تهران. ...
ادامه محتوا ›شعر هایی از سهراب رحیمی ...
ادامه محتوا ›