/پروندۀ حوزۀ علمیه و ادبیات داستانی/
ادبیات داستانی در حوزه علمیه قم یا ظهور «مکتب داستان قم»
ادبیات اقلیت ـ چند سالیاست که همراه با موج جشنوارهها و مسابقات داستانی که در ایران به راه افتاده است، جشنوارهها و مسابقات اختصاصی با عنوان طلاب نیز مطرح شدهاست. جشنوارههایی با نامهایی مانند: جشنواره شعر و قصه طلاب، جشنواره هنرهای آسمانی، جشنواره اشراق… این جشنوارهها بیش از آنکه نشانگر حضور تزئینی و نمایشی طلاب در عرصه هنر مدرن داستاننویسی باشند، نشانهای از اتفاقی تازه و در حال وقوع است. اتفاقی که به باور نویسنده، تکانههای آن آغاز شده و به دلایلی که در این یادداشت خواهد آمد ادبیات داستانی ایران را چنان تحت تأثیر قرار خواهد داد که آغازگر «مکتب داستان قم» خواهد بود.
«مکتب داستان قم» مشخصاتی دارد که به خلاف جریانات سابق ادبیات داستانی ایران که به دلیل محدودیت های زبانی و قومیتی و ارزشی آنها را محدود به جغرافیای مرزهای ایران و نه حتی ادبیات فارسی کرده بود؛ بُرد جهانی در گستره مخاطب انسانی خواهد داشت. در ادامه به بیان برخی از دلایلی خواهیم پرداخت که شاهد ظهور جریان داستانی «مکتب داستان قم» با محوریت حوزه علمیه قم است:
«جهانشهر قم» شهری در چهارراه فرهنگ جهان
آنچه مسلم است این است که تهران سالهاست به عنوان پایتخت هنر ایران شناخته میشود. مطرح شدن شهرهای فرهنگی دیگر در ایران بیشتر جنبه سمبلیک و نمادین دارد و نشاندهنده قدمت پیشینه هنری – فرهنگی این شهرها در اعصار گذشته است و چندان به دوران معاصر ارتباطی ندارد!
در سالهای پیش از انقلاب، شهر تهران به عنوان تقاطع فرهنگهای مختلف شناخته میشد و هنرمندان و هنردوستان ایران از سراسر ایران به تهران میآمدند و مراحل تکمیل آموختهها و تجربه تولید آثار هنری را در کنار سایر هنرمندان و با هدایت اساتید پشت سر میگذاشتند. از طرف دیگر به دلیل بهرهمندی تهران از امکان رفت و آمد خارجیها به بهانه مرکزیت اقتصادی و سیاسی تهران، هنرهای مدرنی مانند سینما و تأتر و داستان نویسی به فرهنگ ایران راه پیدا کرد. رفت و آمدهای فرهنگی با اروپا و آمریکا تا آنجا ادامه یافت که ترجمه آثار نویسندگان غربی با فاصله زمانی کمی پس از انتشار آثار در غرب به سرعت به بازار فرهنگ و هنر ایران که باز هم مرکزیتش شهر تهران بود راه مییافت. با انقلاب اسلامی ایران در سال ۵۷ و قطع یکباره ارتباطات فرهنگی با دنیای خارج از ایران هنرمندان ایرانی فرصتی تاریخی برای عرصه آثار خود یافتند. فرصتی که پیش از این به دلیل سیطره و اقتدار آثار غربی هیچ گاه به هنرمندان ایرانی داده نشده بود. تئاترهای مشهوری مانند خیابان لالهزار بسته شد. جلوگیری از پخش و ورود فیلمهای خارجی به سینماهای ایران فرصت حضور فیلمهای ایرانی بر پرده سینماهای ایران را داد که پیش از این تنها برای مخاطب خاص هنری جشنوارههای خارجی ساخته میشد. فیلمهای نازل ایرانی که به صورت روزانه باعث افول سلیقه و فرهنگ ایرانیان بود از پرده سینماها برداشته شد و جای خود را به تجربههای خلاق و گاهی کماشتباه و پراشتباه فیلمساز جوان ایرانی داد. این اتفاق همان طور که در تئاتر و سینما و موسیقی افتاد در ادبیات داستانی ایران هم افتاد. جلوگیری و کنترل ورود ترجمه آثار خارجی، فرصتی برای انتشار کتابهای نویسندگان ایرانی مهیا کرد. نویسندگانی که تجربه سالیان دراز داستان نوشتن و چاپ نکردن را پشت سر گذاشته بودند. از طرفی داستاننویسان جوانی هم کنار نویسندگان با تجربه آثارشان را منتشر کردند و همه اینها باعث تنوع آثار و اقبال مخاطب گردید.
اگر به زادگاه هنرمندان و نویسندگان ساکن تهران نگاه کنیم متوجه میشویم که تقریباً تمامی آنها متولد و پرورش یافته شهرها و استانهای دیگری به جز تهران هستند. این هنرمندان پس از تحصیلات مقدماتی با سودای فتح قلههای هنر و ادب از زادگاه خود با طی مرارتها و سختیهای فراوان جاکن شده و به تهران آمدهاند. بیشتر این هنرمندان اصالتاً شهرستانی، برای امرار معاش و رفع نیازهای اولیه زندگی در تهران تن به کارگری و مشاغل سخت دادهاند و در عین حال دست از مطالعه و نوشتن بر نداشتهاند تا به موفقیت و شهرت دست یافتند.
تا پیش از انقلاب تهران، تنها شهری بود که در آن میشد همزمان زندگی مدرن شهری و زندگی فقیر حاشیهنشین را در مجاورت هم دید. ساکنین تهران با توجه به خاستگاهشان حتی آداب و رسوم متفاوت داشتند که این آداب و رسوم در عزاداری و ازدواجها و پوشاک و غذا و معاشرتهای روزمره خودنمایی میکرد. اما با وصلت افراد مختلف از قومیتهای ناهمسان و درآمیختن فرهنگهای متفاوت، به مرور فرهنگِ ترکیبیِ جدیدی بوجود آمد که نه خالی از آموزشها و آموختههای بومی بود و نه به تمامی منطبق بر آن آموزههای اقلیمی بود.
با تمام شدن جنگ تحمیلی به آرامی مهاجرت به کشورهای غربی برای ادامه تحصیل و یا اقامت و تجربه زندگی غربی توسط هنرمندان شروع شد. مفهومی به نام «جهانشهر» آرام آرام در حال شکل گیری بود. اما ناگهان با ظهور و فراگیری پدیده شبکه جهانی اینترنت، شکل جدیدی از ارتباط بدون نیاز به مهاجرت آغاز شد. هنوز هم تهران مقصد شهرستانیهای هنرمند بود با این تفاوت که مسیر یکطرفه رفتن از تهران به غرب هم باز شده بود و رفت و آمد همراه با افزایش آرام ترافیک در آن مسیر تازه به جریان افتاده بود. ارتباط شبکهای نوعی همسانی میان فرهنگهای مختلف از اقلیمها و شهرها و قومیتهای متفاوت به وجود آورده بود. مهاجرت از شهرها و استانهای کشور به پایتخت دیگر تأثیر گذاشته را نداشت. هرچند تفاوتها حتی در سطح زبان کاهش یافته بود اما هنوز باقی بود. ارتباط با کشورهای دیگر هم به صورت یک طرفه بود و بیش از آن که از آن سوی آبها کسی برای سکونت به ایران بیاید این ایرانیها بودند که علاقهمند به اقامت در کشورهای غربی بودند.
شهر تهران اما به دلیل قطع ارتباط نسبی ایران با دیگر شهرهای بزرگ ایران به دلایل سیاسی و امنیتی و جنگ هیچگاه نتوانست به معنای واقعی تبدیل به جهانشهر شود و نهایتاً تبدیل به «کلانشهر» شد.
در روزهای پس از انقلاب به دلیل ماهیت دینی انقلاب و ایدهی صدور انقلاب به دیگر کشورهای جهان، شهر قم با وجود وسعت و امکانات محدودتر نسبت به تهران و دیگر شهرهای بزرگ ایران مانند مشهد، اصفهان، شیراز و تبریز، مرکز توجه ایران و جهانیان قرار گرفت. شهری که به دلیل وجود حوزه علمیه قم و شتاب توسعه این حوزه پس از انقلاب، به سرعت به «شهر دینی» ایران تبدیل شد. اتفاقاتی مانند انقلاب فرهنگی و تعطیلات چندساله دانشگاهها موجب شد که بسیاری از دانشجوها به سمت حوزه علمیه قم رهسپار شوند. این دانشجوهای دیروز و طلاب امروز مطالبات جدیدی را از حوزه علمیه و زعمای سنتی آن داشتند که با شرایط علمی و شبهات روز هماهنگتر بود. این طلاب به دلیل تحصیل در دانشگاه سعی در تقریب میان نظام آموزشی حوزه و دانشگاه کردند. این تلاشها نهایتاً باعث دگرگونی ساختار سنتی حوزه و ایجاد ساختار نوین رتبهبندی سطوح ۴ گانه معادل سطوح ۴ گانه نظام دانشگاهی گردید.
نظام نوین آموزش حوزوی در ابتدا پویا مینمود اما به مرور همان اشکالات نظام آموزشی دانشگاهی، در حوزه نیز رخ نمایاند. اشکالاتی مانند مدرک گرایی و تغییر رویکرد اجتهادی بر اساس تلاش معطوف به دین، به رویکرد نمرهگرایی و کسب نمرات در حد امتحانات!
با همه این تغییرات به دلیل همان ماهیت دینی انقلاب به زودی از کشورهای همجوار مسلمان و ناهمجوار غیر مسلمان سیل طلاب تشنه علوم و معارف دینی به سمت قم گسیل شدند. کسانی که در شرایط متفاوت فرهنگی رشد کرده بودند اما تنها برای کسب علم و زیستن در شهری به تمام معنا شیعی وارد قم شدند. نسل انقلاب و نسل بعد از آن هم با شور و شوق وارد حوزه علمیه قم شدند و همه اینها باعث به وجود آمدن «جهانشهر قم» گردید.
قم، جهانشهری واقعی بود. جهانشهری که به خلاف تهران، علاوه بر نمایندگان همه اقوام و خردهفرهنگهای مختلف نژادهای گوناگون ایران، افرادی از بیشتر کشورهای چهار قاره جهان در آن دیده میشد. افرادی در کسوت طلبگی که نه تنها درس میخواندند بلکه ازدواج میکردند، صاحب فرزند میشدند و زندگی میکردند. نمایندگان ملل و اقوام مختلف که با همه تعلقات ملی و قومی بر سر یک امر مهم تفاهم داشتند؛ وحدت مذهبی شیعی.
اما پیشینه دینی این طلاب گاهی از بیقیدی و بیدینی و مشرک بودن و غیر مسلمان بودن تا تعلق به یکی از مذاهب اسلام را شامل میشد. این تجربههای دینی متفاوت، به خلاف حوزههای علمیه پیش از انقلاب، فقط شامل مذهب شیعه اثنی عشری نبود. تجربههایی که حتی گاهی یادآوریاش هم طلبه را زجر میداد و با این همه بخشی از زندگی گذشته او بود!
حوزههای علمیه پیش از انقلاب تنها روحانیون مرد را تربیت میکرد اما حوزه علمیه قم، برابری آموزشی را نه در حد شعار بلکه در عمل با تأسیس حوزه علمیه خواهران قم بوجود آورد. طلاب خواهری که با تلاش مستمر در کنار طلاب مرد تبدیل به مجتهده علوم دینی میشدند. پدیدهای که پیش از این نایاب و یا کمیاب بود.
اگر تعریف هنر به عنوان یک استعداد خدادادی را بپذیریم بعضی از طلبهها فارغ از جنسیت و قومیت و نژاد و ملیت دارای این استعداد هستند. طلبههایی که تجربههای زیستی مختلفی در جوامع انسانی و جغرافیایی گوناگون را همراه با تجربههای دینی متفاوت، پشت سر گذاشتهاند. تجربههایی که بیشتر به افسانه میماند تا واقعیت و به راستی چه هنری بهتر از «قصه و داستان» میتواند این تجربیات را از مجرای تخیل خداداد طلبه، بگذارند و فرآوردهای بینظیر مانند رمان و داستان کوتاه را به جهان هدیه کند؟!
روحیه سؤال به جای شبهه
یکی از تهدیدهایی که همیشه پیرامون هنرهای مدرنی مانند داستاننویسی و سینما مطرح بودهاست، مسأله «شبهه آفرینی» است. پیش از ادامه این بحث خوب است مروری کوتاه بر تعریف «شبهه» و «سؤال» داشته باشیم و بر این اساس به تفاوت شبهه با سؤال بپردازیم.
در کتابهای لغت «شبهات» جمع «شبهه» به معنای مشابهت و پوشیدگی آمده است. معانی دیگری چون اشتباه، احتمال اشکال و شک نیز دارد و همچنین چیزی که حق و باطل در آن معلوم نیست را شبهه مینامند.
امام علی (ع) در خطبه ۳۸ نهج البلاغه در تعریف تعریف شبهه میفرماید:
«وَ اِنَّما سُمِّیَتِ الشُّبْهَهُ شُبْهَهً لاَِنَّها تُشْبِهُ الْحَقَّ. فَاَمّا اَوْلِیاءُ اللّهِ فَضِیاؤُهُمْ فیها الْیَقینُ، وَ دَلیلُهُمْ سَمْتُ الْهُدی. وَ اَمّا اَعْداءُ اللّهِ فَدُعاؤُهُمْ فیها الضَّلالُ، وَ دَلیلُهُمُ الْعَمی. فَما یَنْجُو مِنَ الْمَوْتِ مَنْ خافَهُ، وَلا یُعْطَی الْبَقاءَ مَنْ اَحَبَّهُ».
«شبهه را به این خاطر شبهه میگویند که شبیه حق است. اما چراغ اولیاء خدا در امور شبههناک یقین، و راهنمایشان راه هدایت است. ولی دعوت کننده دشمنان خدا در مسیر شبهه ضلالت و راهنماشان کوردلی است. نه ترس از مرگ علّت نجات است و نه عشـق به بقا عامل جاودانگی است.»
اما سؤال عبارت است از درخواست معرفت یا آنچه موجب معرفت گردد. پرسش به قصد شناخت یا برای تعریف و تبیین. اگر سؤال به قصد جدل هم مطرح گردد باید دقیقاً مطابق موضوع خود باشد که در شبهه چنین نیست.
البتّه ممکن است گاهی سؤال به معنای طلب و خواهش ادنی از اعلی باشد که معنای آن در این صورت نزدیک به معنای آرزو خواهد بود. جز اینکه آرزو در مورد مقدر اطلاق میشود و سؤال در مورد طلب و خواهش.
سؤال را به معنای اعتراض و سائل را به معنای معترض نیز به کار بردهاند. بنابراین سائل (معترض) کسی است که حکمی را که مورد ادعای کسی است نفی کند بدون اینکه دلیلی بر نفی خود بیاورد ـ و نیز سؤال یا اعتراض به تمام آنچه کسی ادعا کرده است اطلاق میشود.
شرط سؤال این است که مطابق موضوع خود باشد و نیز باید روشن و معقول باشد. زیرا در غیر این صورت تبدیل به مغالطه میشود…» که شبهه خواهد بود.
فرق مهم دیگر سؤال و شبهه از مطالبی که بیان شد به دست میآید که سؤال عامتر از شبهه است و گاهی همراه دلیل و گاهی هم بدون دلیل مطرح میشود. شبهه چنانکه گفته شد همیشه همراه دلیل مطرح میگردد.
در مورد مسائل دینی اگر مباحثی به قصد ایجاد شبهه مطرح شود که گمراهی را در پی داشته باشد چنین مباحث، از قبیل شبهه خواهد بود. مثل اینکه مطرح کند که در حدیث خلفای راشدین مدح شدهاند چرا آنان را قبول ندارید؟
و اگر مباحث اعتقادی و دینی به منظور بالا بردن سطح فکری و فرهنگی جامعه بحث و مطرح شود که بتواند ابهامات و سؤالات دینی را روشن سازد. پرسشهای مطرحشده به این منظور، از قبیل سؤال خواهد بود.
با این مقدمه میتوان به راحتی تشخیص داده که طلاب با توجه به شرط قصد شناخت و معرفت طی سالهای تحصیل در حوزه میآموزند که چگونه برای حل معضلات و دشواریهای جامعه به سؤال از مراجع و منابع دینی بپردازند. آنها از طرفی قصد شناخت و تبیین واقعی مسأله را دارند و از طرفی نمیخواهند کسی را به گمراهی بیاندازند. طلاب در حوزه این فرصت را دارند تا همیشه سؤال کنند و در حل مشکلات بیملاحظه خاصی پرسش کنند. به همین دلیل وقتی که سراغ هنر و بویژه ادبیات داستانی میروند سؤالهای سرکوب شدهای ندارند که بخواهند در داستان به صورت شبهه فریاد بزنند. داستانهای نوشته شده توسط طلاب معمولاً طرح دغدغه میکنند، به دنبال حل مسأله بنا بر آنچه در حوزه سالها با آن انس گرفتهاند سؤال میکنند و نیازی به شبهه افکنی نمیبینند. هرچند که داستاننویسی در همه زمانها نشان داده است که مستعد طرح شبهه است و نویسندگان بسیاری از این فضا برای شبهه افکنی بهره گرفتهاند.
این سؤالها زمانی که در تار و پود داستانها تنیده میشود داستان را به قالی پر نقش و نگاری تبدیل میکند. داستانهایی خلاقانه و سرشار از حس تازگی کهَ مخاطب را به تجربههایی کمتر تجربهشده دینی مهمان میکند.
تسلط طلاب به حداقل دو و بیش از دو زبان
تمامی متون حوزههای علمیه به جز معدودی از کتابهای مقدمات به زبان عربی فصیح نگاشتهشده است. متونی که طی دوران درسی حوزه شامل مقدمات و سطح و خارج توسط اساتید تدریس میشود و مباحثه میشود. بنای حوزههای علمیه بر تسلط طلاب به زبان عربی است. زیرا کلام الله و روایات معصومین (علیهم السلام) که منابع مورد استفاده علمای دین است به زبان عربی است. با توجه به مقدمهای که گذشت طلاب ایرانی و خارجی به جز زبان مادری توانایی خواندن و ترجمه زبان عربی را نیز دارند. طلاب خارجی معمولاً به انگلیسی یا فرانسه هم به دلیل شرایط آموزشی متفاوت کشورشان صحبت میکنند و مینویسند. این طلاب به خاطر حضور در قم به زبان فارسی هم صحبت میکنند و مینویسند. طلاب حوزههای علمیه آنقدر با متون عربی کار کردهاند که به راحتی میتوانند ادبیات داستانی معاصر کشورهای عربی و بسیاری از ادبیات کهن ادبیات عرب را بخوانند. هرچند این طلاب به دلیل کارورزی با عربی فصیح در مکالمه عربی با عرب زبانان ملتهای عرب دچار مشکل هستند اما از آنجا که ادبیات داستانی هنری مکتوب است در خوانش و حتی نگارش به زبان عربی کمتر دچار مشکل هستند. در شرایطی که اهالی کشورهای جنوبی و غربی ایران تا غربیترین بخش آسیا و آفریقا به زبان عربی مینویسند، طلبههای داستاننویس حوزه علمیه قم میتوانند مخاطبان جدی ادبیات داستانی را -به خلاف میانگین نشر زیر هزار جلد نشر کتابهای داستان ایران -تا صد هزار جلد در هر دوره انتشار کتاب افزایش دهند. از دیگر سو میتوانند ادبیات روز عربی را بخوانند و از جریانهای ادبی کشورهای عربی مطلع شوند و به مدد ارتباطات دنیا مدرن با دیگر نویسندگان و اتحادیهها و اصناف هنرمند و نویسنده کشورهای عربی ارتباط برقرار کنند. این امکانی است که به دلیل شرایط خاص قم تنها برای طلاب حوزه علمیه قم وجود دارد.
بورخس نویسنده، شاعر و ادیب معاصر آرژانتینی و از برجستهترین نویسندگان آمریکای لاتین است. او دوست لبنانی و عرب زبانی به نام عیسی مخلوف دارد که این دو با هم ارتباط و مراوده بسیار داشتند و سندهای بسیاری از ملاقاتهای آنها در دست است. مخلوف درباره بورخس کتابی نوشته و در آن چند شعر از بورخس را هم آورده است. این ارتباط موجب آشنایی او با دنیای متون عربی شد. او آنقدر تحت تأثیر ادبیات و داستانها و افسانههای عربی قرار گرفت که آثاری مانند کتابخانه بابل را با الهام گرفتن از آن آثار نوشت. یکی از اولین روایتهای داستانی بورخس با عنوان “نگاهی به المعتصم” چاپ ۱۹۳۳، در حقیقت نقد کوتاهی است به کتابی که در عالم واقعیت وجود ندارد و نویسنده آن یک وکیل هندی ساکن شهر بمبئی است که دیگر به دین پدران خود اسلام اعتقاد ندارد.
حوزه علمیه قم این ظرفیت را دارد تا بستری مناسب جهت ارتباط میان نمایندگان فرهنگهای مختلف و باز آفرینی دنیایی جدید را فراهم سازد و تجربههایی به مراتب خلاقانهتر از ارتباط میان بورخس با یک نویسنده عرب زبان لبنانی را بسازد.
قرآن به عنوان تنها منبع دستنخورده و بیخدشه جهان
کتاب مقدس انجیل و تمام جزئیات آن به همراه تأویلها و تفسیرهای آن بارها و بارها مورد استفاده داستاننویسان و فیلمسازان صنعت سینمای غرب قرار گرفتهاست. تأویلها و تفسیرهایی که گاه آنقدر متناقض و متضاد هم هستند که باور به وجود کتابی به نام انجیل را به عنوان منبع واحد مورد تردید قرار میدهد. اگر اختلاف نسخههای انجیلهای رسمی پذیرفته شده توسط کلیسای کاتولیک (یوحنا، متی، مرقس و لوقا) را هم به این مجموعه اضافه کنیم با مجموعهای نامطمئن به نام کتاب مقدس روبرو میشویم که دستمایه کار نویسندگان بسیاری در راه خلق آثار داستانی تأثیرگذار قرار گرفتهاست. با این همه حتی بعضی از نویسندگان به سراغ نسخههای کمتر شناختهشده و غیر رسمی کتاب مقدس رفتهاند و با پژوهشهای فراوان مایههایی برای نوشتن داستانها و فیلمنامه هایشان یافتهاند و آثاری در کمال قوت و خلاقیت آفریدهاند.
به عنوان نمونه میتوان به «انجیل برنابا» اشاره کرد.
احتمالاً شما کتاب انجیل را که کتاب مقدس مسیحیان است، دیدهاید و میدانید انجیل کنونی از چهار انجیل با نامهای انجیل لوقا، انجیل یوحنا، انجیل مرقس، انجیل متی تشکیل شده، ولی چیزی که احتمالاً شما نمیدانید، این است که انجیلهایی که وجود دارد، فقط همین چهار انجیل نیست، بلکه شمار انجیلها بیشتر از هفده تاست که هر کدام از آنها را مثل همین چهار انجیل، شاگردان حضرت عیسی (ع) نوشتهاند که بیشتر آنها درباره زندگی حضرت عیسی (ع) و بیان حرفهای ایشان است. در برخی انجیلها، کارهای عیسی (ع) در شهر جلیل پنهان شد. در صورتی که در انجیل یوحنا، کارهای عیسی (ع) در یهودیه مطرح شده است. ولادت معجزه آسای عیسی (ع) در انجیل مرقس وجود ندارد و تبار عیسی (ع) را به داود میرساند، در صورتی که در انجیل متی و انجیل لوقا چنین نیست. اختلاف در تاریخ ولادت عیسی (ع) نیز در این دو انجیل دیده میشود. اختلاف در رسالت عیسی (ع) هم قابل مشاهده است که همه اینها نشان میدهد این انجیلها ساخته ذهن نویسندههای آنهاست که هرکدام با توجه به فهم خودشان این مطالب را نوشتهاند. که قبلاً هم به این مطلب اشاره شده است!
جالب است بدانید انجیلهای دیگری هم وجود دارد که بر اثر اختلافهایی که بین بزرگان مسیحیت، پس از حضرت عیسی (ع) پدید آمد، بسیاری از آنها نابود شد. در سال ۳۲۵ میلادی، یاران و پیروان پولس فرمان سوزاندن انجیلهای چهارگانه یونانی، از جمله تنها انجیلی را که به زبان آرامی ـ زبان حضرت مسیح (ع) نوشته شده بود، صادر کردند!!!!.[۱]
بسیاری از داستاننویسانی که در جهان غرب آثاری بر پایه کتاب مقدس خلق کردهاند مدتی را به عنوان محصل مسیحیت در کلیسا یا مجموعههای آموزشی وابسته مشغول به تحصیل بودهاند و یا در کسوت کشیش بودهاند. کسانی مانند ماری آنری بیل با نام مستعار استاندال نویسنده رمان مشهور سرخ و سیاه.
اما در سنت ادبی مسلمین، روحانیون مسلمان برداشتهای آزادشان از قرآن را پیچیده در صور خیال در قالب شعر بیان میکردهاند. داستاننویسی در شکل مدرن آن هنری نوظهور است. با این همه از همان زمانی که اولین کتابهای داستان وارد ایران شد روحانیونی مانند مرحوم آقانجفی قوچانی سعی کردند تا به خلاف اسلاف خویش برداشتهایشان از قرآن مجید را به جای شعر در قالب داستان ارائه دهند. کتاب سیاحت غرب که داستانی مربوط به دنیای پس از مرگ است را میتوان جزو اولین داستانهای مدرنی دانست که توسط یک روحانی و طلبه در ابتدای قرن اخیر به فاصلهای اندک از اولین داستان مدرن فارسی (یکی بود یکی نبود اثر جمال زاده) نگاشته شده است. سیاحت غرب در سال ۱۳۱۲ ش نگارش یافته است و در ۱۳۴۹ شمسی برای اولین بار چاپ شده است. کسان دیگری هم مانند مرحوم آیه الله شهید مطهری با کتاب داستان راستان و آیه الله مکارم شیرازی با رمان فیلسوف نماها (۱۳۳۳ شمسی) پیش از انقلاب دست به طبع آزمایی در نگارش داستانهایی برگرفته از قرآن زدهاند.
اما بزرگترین امتیاز روحانیون داستاننویس نسبت به انجیل پژوهان داستاننویس در اصالت قرآن کریم نسبت به انجیل است. به باور تمامی مذاهب اسلامی قرآنی که امروزه در دسترس همه مسلمانان جهان قرار دارد قرآنی یگانه و بدون هیچ گونه تحریف است. قرآن بلاشک کتابی است از جانب خداوند که بیهیچ شک و شبهه و اما و اگری توسط وحی به حضرت رسول اکرم (ص) القاء شده و زیر نظر ایشان کتابت شدهاست.
به دیگر سخن قرآن تنها کتاب اصیل جهان است. طلاب نویسنده با اطمینان میتوان به صورت مستقیم یا غیر مستقیم از داستانهای قرآنی در نگارش داستان بهره ببرند. چون بهره بردن از قرآن نیاز به تسلط بر زبان عربی و معانی و بیان و علم تفسیر و سیر نزول آیات و روایات مرتبط با قرآن است. این تسلط را ممکن است یک طلبه نویسنده به تمامی نداشته باشد اما تنها طلاب هستند که بیشترین امکان ارتباط با متخصصان و مجتهدین تفسیر قرآن را دارند. طلاب نویسنده به راحتی میتوانند هر گونه ابهام و سؤال دشواری را با مراجعه به اساتیدشان مرتفع کنند. به همین دلیل است که سایر نویسندگان هرچند هیچگاه از نوشتن داستانهای قرآنی منع نشدهاند اما تعداد کمی از آنها توانستهاند برخوردهای سطحی با قرآن عبور کنند و تصویری بدیع و ناب از آیات قرآن را در آثارشان به تماشا بگذارند. قرآن با توجه به یگانه بودنش آنقدر اسرار ناب و رازهای غریبی برای بشریت تمام دورانها در میان سطورش نهفته دارد که با کشف هر کدامشان راههای جدیدی برای روایت کردنشان یافت خواهد شد و چه بسا ادبیات داستانی مدرن و پسامدرن را هم کاملاً متحول سازد و پیشنهاد تازهای هماهنگتر با زندگی انسان معاصر توسط داستان نویس ارائه دهد.
——
[۱] سایت مسیحیت شناسی: http://313havvari.blog.ir
مهدی کفاش
ادبیات اقلیت / ۷ دی ۱۳۹۴