فضایی هولناک با یک تنهایی عظیم Reviewed by Momizat on . (داشتن خوانندۀ حرفه‌ای چه غنیمتی است در این زمانۀ عسرت. خواننده‌ای که دست از سر متن بر ندارد و بازی پنهان در آن را کشف کند.) یادداشتی بر شعر «صدای بلندگو...»ی ع (داشتن خوانندۀ حرفه‌ای چه غنیمتی است در این زمانۀ عسرت. خواننده‌ای که دست از سر متن بر ندارد و بازی پنهان در آن را کشف کند.) یادداشتی بر شعر «صدای بلندگو...»ی ع Rating: 0
شما اینجا هستید:خانه » یادداشت » فضایی هولناک با یک تنهایی عظیم

فضایی هولناک با یک تنهایی عظیم

یادداشت خاطره زارعی بر یکی از شعرهای مجموعه شعر «شهر»
فضایی هولناک با یک تنهایی عظیم

(داشتن خوانندۀ حرفه‌ای چه غنیمتی است در این زمانۀ عسرت. خواننده‌ای که دست از سر متن بر ندارد و بازی پنهان در آن را کشف کند.)

یادداشتی بر شعر «صدای بلندگو…»ی علی رضا نوری / خاطره زارعی

علی رضا نوری شاعر است یا نویسنده؟

شروع متفاوت شعر به علت داستانی بودنش، هیچ مقاومتی در برابر خوانده شدن از خود نشان نمی‌دهد و چیزی که شعر را پیش می‌برد، صراحت کلمه است. گاه سطرهای شعر چنان نامعلوم و پیچیده با یکدیگر ترکیب می‌شوند که نوع ارتباط و علت آن حداقل در نگاه اول روشن نیست و عناصر داستانی در این شعر از مجاورت تبعیت نمی‌کنند که علتش حضور در فضای شعر است و گنگی بر کل فضای شعر سایه می‌افکند.

آیا می‌توان بعد از خوانش این شعر آن را در یک ژانر گنجاند؟ آیا من شعری سیاسی خوانده‌ام؟ شعری با بحران‌های اجتماعی؟ یا شعری عاشقانه؟

در شعر قبلی علی‌رضا نوری نیز ما با همین اتفاق داستانی مواجه هستیم.

همین الان مادرم می‌گه همسایه‌ها می‌گن حکم اعدام چراغی اومده با چند کیلو کراک گرفته بودنش هفتۀ بعد اعدام می‌شه / و البته خواهر عقب‌مانده‌اش زیبایی سردی دارد/ یه روز به مادر چراغی گفتم حاج خانم الهام رو یه دکتر خوب ببرین مشکلش حاد نیست/ گفت آقا رضا بچه‌های من وقتی خوب می‌شن خودکشی می‌کنن/ راست می‌گفت دو تا پسرش یوسف و حمید خودکشی کردن، یکی‌اش هم زیر پل شورین تزریق کرد و مرد

در این بستر روایت، تمام اتفاقات و عناصر داستانی گنجانده شده و در پایان، این روایت خواننده را از ادامۀ خوانش بازمی‌دارد، چراکه خواننده به پایان یک فلش فیکشن رسیده و سخت می‌تواند از این فضا خارج شود و درگیر موضوع دیگری شود.

انتقال حزن شاعر از این فضای تراژدی به خواننده، با مهارت بسیاری صورت می‌گیرد و فضای ناتورالیستی حاصل از کلنجار شاعر با دردهای اجتماعی و جبر جغرافیایی در شعر آشکار است و نهایتاً، این شعر وقتی کامل می‌شود که با خوانش شاعر ـ که شعر را اجرا می‌کند، نمی‌خواند ـ شنیده شود.

صدای بلندگو:
علیرضا نوری بیا دفتر
سلام آقا
تخم سگ شنیدم سر کلاس یه حرفایی میزنی
و من که تنها دوازده سالم بود
به رویای ناگزیر کلمه پی بردم و دانستم آنچه کلمه با آدم می کند چنگیز نمی کند آقا
و همین کلمه از عشق عبور کرده /آدم را اخته می کند آقا
و همین کلمه بود که “برادرت ترکان را آواز داد”
و همین کلمه بود که بوی خوش زن را ستایش کرد
و همین کلمه بود که کلمه را برعکس کرد

هنوز در شیارهای تنم یکی داد می زند : علیرضا نوری بیا دفتر
و شکوه یک چاقو در تن یک شاعر پیداست
و شکوه یک شاعر در تن یک چاقو پیداست
همدان
همدان من
تو به درد ویرانی
و شعر فارسی/شعر فارسی / همیشه تزریقی بود
کسی هست که چند انگشت به من قرض دهد آیا
آیا به مادرم بگویم وقتی سینه اش را می بریدند به چه فکر می کردم
بگویم آن چه از تنش بردیدند میدان امام بود
بگویم هر چه از هرکه بریدند میدان امام بود
بگویم من فارغ التحصیل میدان امام بودم
در همین میدان امام به آن دختر کُرد گفتم:خوش هاتی بان چاو
و او با لباس نارنجی در میدان امام فرو رفت وُ رفت
و او با همان لهجه ی کردی گفت: دله کم و شکوه یک شاعر در تن چاقو شد
بگویم آن دختری که در اصفهان بوسیدمش
چشم هایش کلمه کلمه میدان امام بود
کسی هست که چند انگشت به من قرض دهد آیا
یکی یکی بشمارم آنهایی که هر کدام بخشی از تنم را برده اند آقا
صدای بلندگو: هر کس از علیرضا نوری شکایتی داره بیاد
جای تو خالی است عزیزم
تو باید بیایی
تو معشوق فارسی نبودی
تو بچه هایت را دوست داری
تو میدانی وقتی می گویم میدان امام یعنی چه
تو وقتی به حسن روحانی رای دادم چند تار مویت سفید شدند

ادبیات اقلیت / ۷ اسفند ۱۳۹۴

پاسخ (1)

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا