چهار شعر از محمدرضا کلهر
چهار شعر از محمدرضا کلهر: تا دلت بخواهد / شعر نوشتم / باید خوشحال باشم که از تو هیچ نشانی در آنها نیست! / هرچند، / چند بار بهواقع بغض کردم / پشت پرچینِ نقطهچینها... / پشت پرچینِ نقطهچینها... ...
ادامه محتوا ›چهار شعر از محمدرضا کلهر: تا دلت بخواهد / شعر نوشتم / باید خوشحال باشم که از تو هیچ نشانی در آنها نیست! / هرچند، / چند بار بهواقع بغض کردم / پشت پرچینِ نقطهچینها... / پشت پرچینِ نقطهچینها... ...
ادامه محتوا ›شعری از فیروزه محمدزاده: چرا اینهمه صدای کسی از درد درنمیآید؟ / چرا اینهمه درد سلولهای انفرادی دارد و آسپیرینها مفت مفت، در داروخانهها خاک میخورند؟ / چرا من به درد آسپرین نمیخورم؟... ...
ادامه محتوا ›رکسانا شکوهمند: در من زنی هست / که چهار فرزندش را کشتهاند / و دختری کم خون، / به جنون رسیده، / هر شب / به وقت ماه، / هر روز صبح، / دست کودکی را میگیرم و / از خانه بیرون میروم / و شب، / باز میگردم / با زنی / که زانوانش میلرزند... ...
ادامه محتوا ›سه شعر از سید محمد میرامینی: زخم چرکین ابرها ترکید / و آسمان بر سرمان خون بالا آورد / ما سرمان را از ترس پایین آوردیم / تا آنجا که دیدیم / جوبها جنازه آوردهاند / بعد / ناگهان تنها شدم / شهر در من گم شده بود... ...
ادامه محتوا ›کوتاه بیا / سخت نگیر / امان بده / گاهی! سرازیر شانهات شوم / تو عمامهپیچ بوسههایم شو / من آرامتر از دستار حسنک / اینبار مرتب / بپاشم بر تاریخ مردانهای که تو را به دار میبرد / تو نفسهای آخرت را به کوهها بسپار / یا بر پشتۀ همین کولبران... ...
ادامه محتوا ›شعری از سریا داودی حموله: زرد / بازماندۀ گنجشکهاست / روی هر نامی بنشیند / زیباییاش / به فصل دیگری کوچ میکند / سرخ / آغشته به آدمی است / سایۀ خود را به هر که بخواهد / پیوند میزند... ...
ادامه محتوا ›شعری از فراز بهزادی: اینها را از زبان دیوانهای مینویسم / که شبانه از راهْ راهِ پیراهنم گریخت / با یک استکان گریه به جای دریا / تا ماهیانش را برای معشوقهاش / تعریف کند، / مثل پدر که اولین کلنگ قلبم را ... ...
ادامه محتوا ›شعری از احسان نعمت اللهی: چندی آینهها را خسوف گرفته بود، / دستان برفیات جلایشان داد / و من که تاب نیاوردم شفیره ماندن را / به آغوشت کوچیدم، / سیلابهای پنهانی / رگبارهای درونی / خوشه خیز - تَر کرده / مدارِ تجلّی و اعتدالِ زخمهایم را... ...
ادامه محتوا ›شعری از زینب اطهری: در این سفیدها چه زمستانی؟! / در این سرفههای صاعقه در خون / من زود رسیدهام خیلی زود / بر موهای موازی بادم برف می نشیند و انگشتهام، میخشکند / صدا، تنهاست... ...
ادامه محتوا ›شعرهایی از مرضیه برمال: اینطور که تابستان چشمهای تو / عطر انبه را منتشر میکنند / اینطور که دلتنگ حیاطی هستم که نیست / اینطور که مادرم نیست / و اینطور که سرکهها باد میکنند در بطریها... ...
ادامه محتوا ›