شما اینجا هستید:خانه » شعر (Page 21)

شعری برای حمیدرضا شریفی / علیرضا نوری

حمید شریفی تاب این جهان را نداشت. خودش را خلاص کرد. نه از خاک نه از کلمه نه از مایعی پست و ناپاک تو آفریدهٔ تخیل بودی زنی فرار کرده از فارسی با روانی روان دهانی جر خورده تا آلاسکا به سبک مایای شاعر مایاکوفسکی و خونی که ماهیانه از تو بر دهان فارسی می‌چکد به اضافه ۵۷ کیلو گوشت و پوست و استخوان و چند حفرهٔ تار به اضافهٔ چند گرم زنانگی که در اندام تو عادلانه تقسیم می‌شود من عاشق زیر گلویت بودم آنجا که تارهای صو ...

ادامه محتوا

«بنی آدم اعضای یک پیکرند»؟ / اسماعیل خویی

چو می‌گذشته‌ای از ژرفه‌های نیلی ی مرگ، / نبوده در گذرت دُلفینی؛ / و، از هراسِ کوسه، / خود، / اقیانوس / به روی هودجِ موج‌ات به ساحل آورده ست؛ / و تن، تنِ رمیده از وطن‌ات را، / به پیشگاهِ بنی آدم ارمغان کرده ست: / آهای، / آی، / تو، دردآشناترینِ عضوهای کوچکِ این پیکر / در روزگارِ ما! ...

ادامه محتوا

سه شعر / منصور علیمرادی

سه شعر از منصور علیمرادی / در این خانه که باد بیتوته کرده است / امنم / صبح با صدای گنجشکان از خواب بیدار می‌شود / اجاق گاز را روشن می‌کند / ترانه‌ای جنوبی را با سوت می‌زند... ...

ادامه محتوا

ملال / شارل بودلر

چنان سرشار از خاطره‌ام من که گویی هزارساله‌ام / کشوهای فراخ آکنده از صورت‌حساب / شعر، نامه‌های عاشقانه، ترانه و دادخواست / و انبوهِ موهای پیچیده در قبض‌های رسید / کمتر از ذهن غمین من رازهای نهان دارند / مغز من هِرمی است، بی‌کرانه / دخمه‌ای است / که از گورستان مردگانش افزون است... ...

ادامه محتوا

دو شعر از مهسا صابری

دریا‌ها را خیابان می‌کنم فرزندانم را در همین دریا‌ها غرق خواهم کرد... روی نواب برای آخرین بار دخترم را می‌گریم در آزادی دست‌های بستهٔ پسرم را می‌بوسم... ... پس از این مادر چشمهای تمام فرزندانتان خواهم بود به هرجا که نگاه کنند هزار بار مادر صدایم می‌زنند و بار هر پلک زدن در حین زاییدن من می‌میرند 93.8.1   *** تمام کودکی را، من می‌بافتم مادر کوک می‌زد پدر می‌ساخت، من گلیم می‌بافتم که پا‌هایم را دراز‌تر ک ...

ادامه محتوا

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا