شعری از علیرضا پورمسلمی
علیرضا پورمسلمی: سکوت / ساکن بود / و شب / پا به ماه / قورباغه در نهایت خود / و سنگ / ــ حالا که فکر میکنم ــ / سنگ، سکنی به صعب بود / حرکت، باد میشد / باد زمان / و میوزید / تا دوردست تاریخ / آنجا که سلولی نخستین / از فرط وحدت، خود را به دو نیم کرد... ...
ادامه محتوا ›