شما اینجا هستید:خانه » 2021 (Page 5)

نگاه / شعری از فرزاد آبادی

شعری از فرزاد آبادی: اما حالا / اما این‌جا / اما این‌جور / ناله‌ها در مرکب‌ها می‌دوند / پرونده با این‌که بسته است / در کشو رفته است / صدای التماس قطع نمی‌شود / پس از پایان وقت اداری / در پوشه‌های کاغذی... ...

ادامه محتوا

فلاتِ تودرتو در “نامکتوب”… و اعجاز الکترونیک در رمان هایپرتکست

ادبیات اقلیت ـ مهین میلانی: "نامکتوب" نانوشته معنا می‌دهد. به معنای چاپ‌نشده برروی کاغذ. اما شاید بتوان آن را بازمکتوب نام نهاد، همان‌گونه که مهدی موسوی نژاد، نویسندۀ این هایپرتکست الکترونیکی، خود آن را «یک روایت بی‌پایان» توصیف کرده است. چراکه خواننده با گزینش‌هایش از طریق لینک‌هایی که داده شده، آن‌گونه که «می‌خواهد» روایت‌ها را از لابیرنتِ فلات بیرون می‌کشد و شاید نتیجه‌گیری خود را به دست دهد. از سه منظر ...

ادامه محتوا

دریغی بزرگ برای نقد ادبی در ایران؛ در سوگِ مجتبی گلستانی

مجتبی گلستانی را بسیاری با کتاب «واسازیِ متونِ جلال آل‌احمد» شناختند. کتابی که در زمستان 1394 منتشر شد و نویدِ حضور منتقدی جدی و پژوهشگری پرسشگر را می‌داد. آن‌چه آن سال‌ها پیش از هر چیز، مخاطبِ جدی ادبیات را درگیرِ این کتاب کرد، نامش بود... ...

ادامه محتوا

یازده شعر از اولا هان / ترجمۀ مصطفا صمدی

یازده شعر از اولا هان با ترجمۀ مصطفا صمدی: زنی هستم / که می‌توان دوباره به او زنگ زد / وقتی تلویزیون حوصله سربر است / زنی هستم / که می‌توان دوباره دعوتش کرد / وقتی دیگری رد کرده است / زنی هستم / که ترجیحاً فرانمی‌خواند کسی /         مرا به ازدواج / زنی / که کسی تقاضا نمی‌کند کسی /         از من بچه‌ای / من زنی هستم / که زن زندگی نیست... ...

ادامه محتوا

دو شعر از احسان اورنگی

دو شعر از احسان اورنگی: او / پسر سرشاری بود / سرشار از نمی‌دانم چه / از خودم عاجزانه درخواست کردم که شاعر نباشم / چون نوشتن سخت‌ترین کار است وقتی نمی‌نویسم... ...

ادامه محتوا

شعری از سمیه جلالی

شعری از سمیه جلالی: با احتمال بریدن از بندها آمدم، / آمدم تا به نقطه‌ها خیرگی کنم؛ / احتمال دارد این‌بار بریده‌هایم را به مکاتب بروز دهم... ...

ادامه محتوا

انفرادی / داستانی از محمدرضا زندیه

سلول در تاریکی فرو می‌رود. صدایی جز نفس‌هایم را نمی‌شنوم. زیر پنجرۀ کوچک، روی پتوی شتری دراز می‌کشم و برای شنیدن چنار، منتظر باد می‌شوم. باد که می‌آید، ریه‌هایم را پر می‌کنم. سینه‌ام آهسته بالا و پایین می‌رود. خش‌خش چنار چه قشنگ است... ...

ادامه محتوا

شعری از سهند پاک‌بین

خوانا نشسته‌ام بر پوستت / وقتی تنهایی‌ات پرواز هواپیمایی بود که شب را پاره می‌کرد / ای پوست محمود وقتی دختری نوبالغ زن می‌شد / انگشت‌های شمرده‌ام را مشت زدم به دیوار خانه‌ای کلنگی، لعنتی‌ها چرا؟ / انگشت‌های جیبی‌ام ساعتی است که نمی‌شمارد. ...

ادامه محتوا

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا