خائن / داستانی از کورتزیو مالاپارته
خائن / داستانی ازکورتزیو مالاپارته: در فوریۀ سال 1942 در جریان محاصرۀ لنینگراد، من به طور موقت به ژنرال اِدکُویست فرماندهی لشکر نیروهای فنلاندی مستقر در نزدیکی دریاچۀ لادوگا پیوستم. ...
ادامه محتوا ›در بخش داستان سایت ادبیات اقلیت داستانهای کوتاه فارسی و ترجمهشده به فارسی از زبانهای مختلف منتشر میشود. در این بخش شما آثار منتشرشده را به ترتیب زمان انتشار مشاهده میکنید. نویسندگان و مترجمان عزیز میتوانند آثار خود را با توجه شرایط صفحه ارسال آثار سایت برای تحریریه سایت ادبیات ارسال کنند. کارشناسان سایت، آثار ارسالی را بررسی میکنند و معمولاً پس از یک هفته تا یک ماه، نتیجۀ بررسی برای صاحبان آثار فرستاده میشود.
خائن / داستانی ازکورتزیو مالاپارته: در فوریۀ سال 1942 در جریان محاصرۀ لنینگراد، من به طور موقت به ژنرال اِدکُویست فرماندهی لشکر نیروهای فنلاندی مستقر در نزدیکی دریاچۀ لادوگا پیوستم. ...
ادامه محتوا ›لوطی صالح / داستانی از نسیم توکلی: زنی هذیانی، دیوانه، باهوش میسازم، با لباس گل و گشاد، پستانهایی عریان و برانگیخته، لبهای قرمز، موهایی اندک ژولیده؛ و به طور کلی با حرکاتی مالیخولیایی. «باید با او باشم... تک و تنها»... ...
ادامه محتوا ›هفت داستانک نوشتهٔ اَلکس اِپستِیْن ترجمه از انگلیسی: رضا پورسیدی امید روبات در ستون مذهب نوشت: انسان. *** مهاجران فضاپیمای قدیمیِ بدون پنجرهای بود (آنها وسعشان نمیرسید یکی جدیدش را بخرند.) پیش از بلند شدن از زمین، روی سقف اتاق خواب بچهشان تعدادی ستاره کشیدند. *** داستان بچهها همۀ بچههای کودکستان نیروهای خارقالعاده داشتند. یکی میتوانست با نیروی فکرش ابرها (و اسباب) را جابهجا کند. دیگری میتوانست رو ...
ادامه محتوا ›داستانی از جمال حسینی: بین کلههای گوسفند توی سینی، سر پختهشدۀ یک آدم هم دور سینی کلهپزی چیده شده بود. کل حسین با ملاقه آبگوشت را روی کلهها میریخت و اصلاً روی خودش نمیآورد و آدمهای بیرون و توی دکان هم روی خودشان نمیآوردند. ...
ادامه محتوا ›صبر کن تا وقتی که برادر و خواهران و مادرت آپارتمان را ترک کنند. قبلش به آنها گفتهای آنقدر ناخوشی که نمیتوانی با آنها به یونینسیتی بروی تا آن عمهای را ملاقات کنی که دوست دارد... ...
ادامه محتوا ›خواهر کوچولویم سرش را تندتند جنباند. «درست است. برای رفتن به داخلش زیادی بزرگی. اما چیز عجیب دربارۀ آن مکان این است که از هر چیز دیگری که میتواند وجود داشته باشد، تاریکتر است. ...
ادامه محتوا ›شیلا / داستانی از آنتونی توگازینی: ما در شهرمان در زندگی دیگران سرک نمیکشیم و شایعه نساختن برای دیگران یکی از قوانینمان است، اما وقتی تازهواردی به جمعمان اضافه میشود، متوجه میشویم.. ...
ادامه محتوا ›شاهد یک تلاش بیهوده و طاقتفرسا برای نوعی از زاد و ولد بودن؛ نوعی که به عنوان انسان ِ هوشمند در آن دست بردم، تا تصویری رعشهآور و متناقص را تولید کرده باشم... ...
ادامه محتوا ›سال ۱۹۲۳ یا ۱۹۲۴ اتفاق افتاد. در هامبورگ به گمانم. هنگام مصیبت بازار سهام و افت ناگهانی بهای پول: دستمزد روزانۀ کارگران بارانداز به هفده میلیارد مارک رسید و نشمههای شریف برای خدماتشان سه برابر دستمزد میگرفتند... ...
ادامه محتوا ›قطار / داستانی از حسام جنانی: ابتدای سفرم هستم و گویی از جایی سقوط کرده باشم تمام بدنم درد میکند. سرم دَوَران دارد. انگار که سالهاست به قعر گردابی عظیم فرو میرفتهام ...
ادامه محتوا ›