شما اینجا هستید:خانه » داستان کوتاه (Page 11)

در بخش داستان سایت ادبیات اقلیت داستان‌های کوتاه فارسی و ترجمه‌شده به فارسی از زبان‌های مختلف منتشر می‌شود. در این بخش شما آثار منتشرشده را به ترتیب زمان انتشار مشاهده می‌کنید. نویسندگان و مترجمان عزیز می‌توانند آثار خود را با توجه شرایط صفحه ارسال آثار سایت برای تحریریه سایت ادبیات ارسال کنند. کارشناسان سایت، آثار ارسالی را بررسی می‌کنند و معمولاً پس از یک هفته تا یک ماه، نتیجۀ بررسی برای صاحبان آثار فرستاده می‌شود.

چهل ناموس عشق / بخش سوم

ـ من عاشق این پسرم مامان، می‌فهمی؟ این کلمه رو قبلاً نشنیدی؟ عشق؛ یعنی قلبت تالاپ تالاپ بزنه، یعنی بدون اون نتونی زندگی کنی. اللا بی‌اختیار قهقهه زد. با اینکه نمی‌خواست دخترش را مسخره کند، اما خنده‌اش آن‌طور به نظر رسیده بود؛ استهزاآمیز. اعصابش ریخته بود به هم. طوری که خودش هم علتش را نمی‌فهمید. ...

ادامه محتوا

چهل ناموس عشق / بخش دوم

در می ‌۲۰۰۸، هر مانعی جلوِ کار کردن اللا بود، غیرمنتظرانه کنار رفت. چند هفته قبل از آغاز چهل سالگی‌اش، پیشنهاد جذابی از یکی از ناشران بوستون دریافت کرد. در اصل شوهرش کار را پیدا کرده بود. یکی از مشتری‌هایش واسطه شده بود. شاید هم یکی از معشوقه‌هایش… ...

ادامه محتوا

اشانتیون یک قتل، مرگِ یک پپسی / حمیدرضا شریفی

ما سابقه داریم. هم من هم دوستام. می‌دونیم که اگه الان این‌ها رو نگیم، پس‌فردا از تو پرونده‌‌مون درمی‌آد. راستش ما سارقیم. کف زنیم، کیف قاپیم، جیب بریم. ولی جان مادرم نه پخش دزدیم، نه از دیوار کسی بالا می‌‌ریم، نه دستمون به خون کسی آلوده‌س. ما فقط تو فاز کار خودمون کار می‌‌کنیم. اون روز، مثل باقیِ روزای خدا، من و دوستم اتوبوس به اتوبوس جا عوض می‌کردیم و توی شلوغی خودمون رو به مردم می‌‌چسبوندیم. ما هر روز صبح ...

ادامه محتوا

همه‌ش پرید / حامد جلالی

«تو‌ ای ساغر هستی، به کامم ننشستی، ندانم که چه بودی، ندانم که چه هستی» - حواست کجاست؟! - دستم رو داشتم می‌چیدم ندیدم چی اومدی! - آره جون خودت... حالا که می‌تونی ببینی؛ هنوز کفِ زمینه... دل؛ آسِ دل... بیا دیگه، نکنه می‌خوای بِبُری دست اولی؟! - «دیشب زنگ زد و گفت تولدمه، فکر نمی‌کردم من رو دعوت کنه، آخه فقط تو کانون چند جلسه کلاس عکاسی با هم بودیم که اونم وسط کلاس ول کرد اما من چون طرح‌کادم بود تا آخر رفتم، د ...

ادامه محتوا

چهل ناموس عشق / مقدمۀ مترجم

ترجمهٔ ترکی این اثر که برخی آن را پرفروش‌ترین کتاب تاریخ ترکیه می‌دانند، و این ترجمه بر اساس آن صورت گرفته، با نظارت و همکاری مستقیم خود نویسنده بوده است و برای آن عنوان Aşk (عشق) را انتخاب کرده است. ...

ادامه محتوا

اگر فردا شبی باشد / فرحناز علیزاده

می‌دانی احمد، اولین سؤال محبی، دوست قدیمی‌ات، تو بازجویی‌های تکراری چیست؟ هی می‌پرسد: چرا کُشتیش؟! باید چه جوابی بهش می‌دادم، جز اینکه بگویم: مجبور بودیم. وقتی گفتم، تعجب و ناباوری را تو چشم‌هایی دیدم که هر وقت عصبی می‌شد به قول تو شروع می‌کرد به پلک زدن‌های مُدام و کلافه کننده. چرا محبی باور نمی‌کند؟ کجای این کار باور نکردنی است که بخواهد دست بکشد تو آن موهای کم پشت پر کلاغی که معلوم است تازه رنگشان کرده و ...

ادامه محتوا

فشار پیش از موعد / پاره ای از یک رمان

افروز مدعی است که هشت سال پیش، در آخرین روزهای تابستان 1376، بعد از سه ماه دیدار و گفت‌وگوی شبانه با عموی خود، او را کول کرده و از پله‌ها بالا و پایین برده است. بالا و بعد، پایین. بالا و دوباره پایین. لباسی به تن نداشته‌اند. افروز حسابی داغ کرده بود، به‌شدت عرق می‌ریخت و عمو دم به دم از روی کمرش سُر می‌خورد. پس از آن شب، هر دو درگیر وقایع نامعلومی شده، ناپدید می‌شوند. افروز بعد از شش سال گم و گور بودن، دو س ...

ادامه محتوا

تقارن / معصومه فرید

به هم‌ریختگی تقارنشان را که می‌بیند، تازه حس می‌کند که قرار است بخشی از وجود خودش کنده شود نه سهیل. پنجه‌هاش را تا امتداد بازوهاش می‌کشد. پلک‌هاش توی آینه شروع به لرزیدن می‌کند. ...

ادامه محتوا

داستانک: امر دیگر / فرانتس هولر

گارسون که داشت بشقاب و کارد و چنگال را جمع می‌کرد، به مشتری گفت: «امر دیگری باشد.» مشتری گفت: «یک گیلاس کنیاک، یک ویلا تو کوه‌های زوریخ، یک ماشین کورسی و یک زن که بشود باهاش دل به دریا زد. گارسون گفت: «کمی زیاده‌خواهی است، ولی خب ببینم چکار می‌شود کرد.» چند لحظه بعد که داشت کنیاک را سرو می‌کرد، یک محضردار با او بود که سند ِ ویلایی در زوریخ و یک ماشین کورسی پارک شده توی گاراژ ویلا را به همراه‌ داشت. مشتری تش ...

ادامه محتوا

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا